کیفیت وصفت بی معرفت. بدون شناسایی. بدون آشنایی. نداشتن معرفت و شناسایی. بی توجهی به نیکیها که در حق او کرده اند: گفت بد کرده است و از بی معرفتی این عمل کرده است. (انیس الطالبین ص 106). گفتم از بی معرفتی بنسبت کمال شما این سخنان از من صادر شد. (انیس الطالبین ص 106).
کیفیت وصفت بی معرفت. بدون شناسایی. بدون آشنایی. نداشتن معرفت و شناسایی. بی توجهی به نیکیها که در حق او کرده اند: گفت بد کرده است و از بی معرفتی این عمل کرده است. (انیس الطالبین ص 106). گفتم از بی معرفتی بنسبت کمال شما این سخنان از من صادر شد. (انیس الطالبین ص 106).
مرکّب از: بی + مروت = مروءه ’عربی’، بی مردانگی. بی انسانیت. بی آزرم. بی ادب. درشت و سخت دل و بی انصاف. بداندیش. بدخواه. بدخوی. ظالم. (ناظم الاطباء)، بیر و ناتراشیده. (آنندراج)، نامردم. (یادداشت مؤلف) : مرد بی مروت زن است و عابد باطمع راهزن. (گلستان باب هشتم)، ملاح بی مروت ویرا بخنده گفت. (گلستان)، زنبور درشت بی مروت را گوی باری چو عسل نمیدهی نیش مزن. سعدی. کان بداخلاق بی مروت را سنگ بر سر زدن سزاوار است. سعدی (کلیات سعدی، مصفا ص 811)، بر در ارباب بی مروت دنیا چند نشینی که خواجه کی بدر آید. حافظ. مرو ب خانه ارباب بی مروت دهر که گنج عافیتت در سرای خویشتن است. حافظ. - امثال: طبیب بی مروت خلق را رنجور میخواهد گدا بهر طمع فرزند خود را کور می خواهد. رجوع به مروت و مروءه شود
مُرَکَّب اَز: بی + مروت = مروءه ’عربی’، بی مردانگی. بی انسانیت. بی آزرم. بی ادب. درشت و سخت دل و بی انصاف. بداندیش. بدخواه. بدخوی. ظالم. (ناظم الاطباء)، بیر و ناتراشیده. (آنندراج)، نامردم. (یادداشت مؤلف) : مرد بی مروت زن است و عابد باطمع راهزن. (گلستان باب هشتم)، ملاح بی مروت ویرا بخنده گفت. (گلستان)، زنبور درشت بی مروت را گوی باری چو عسل نمیدهی نیش مزن. سعدی. کان بداخلاق بی مروت را سنگ بر سر زدن سزاوار است. سعدی (کلیات سعدی، مصفا ص 811)، بر در ارباب بی مروت دنیا چند نشینی که خواجه کی بدر آید. حافظ. مرو ب خانه ارباب بی مروت دهر که گنج عافیتت در سرای خویشتن است. حافظ. - امثال: طبیب بی مروت خلق را رنجور میخواهد گدا بهر طمع فرزند خود را کور می خواهد. رجوع به مروت و مروءه شود